علی آقاعلی آقا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

من و پدر و پسر

جواب آزمایش

عروسکم امروز جواب آزمایشتو گرفتم و بزدمش واسه ی دکتر و دکتر گفت میزان گلوبولهای سفیدش یه مقدار زیاده و احتمالا تحریک شده بدنت و یه دوره آنتی بیوتیک داد و یه شربت تقویتی و ا آر اس داد و گفت واست ماست شروع کنیم  من گفتم بچم حریره بادم هنوز نخورده درست حسابی ماست بدم؟ گفت بده خانوم از من بترس از ماست نترس  منم رفتم واست یه ماست چرب و چیلی گرفتم و بهت دادم و حسابی خوشمزه خوردی حالا ان شا الله مشکلی واست پیش نیاد و اسهالت برطرف بشه و این دندونات در بیاد که راحت شی از بس اذیتی مادر  باز خدا رو شکر با شیرت مشکل نداشتی  دیگه اینکه به خاطر اسهالت پات حسابی سوخته با اینکه تند تند عوضت میکنیم و همش میشورمت ولی کباب شدی  وق...
15 مرداد 1392

نگرانی...

مامان جون دیروز توی پی پیت یکم خون دیدم از نگرانی داشتم میمردم از بس گریه کردم سرگیچه گرفتم بعد از ظهر بردم پیش دکترت گفتم که شیر دو شروع کردم و واکسن زدی و قد و وزنتو گرفت و معاینت کرد وقتی میخواست گوشتو بررسی کنه اونقدر توی سرش زدی که گفت تحرکت واسه ی سنت زیادیه  خلاصه آزمایش مدفوع داد و گفت شاید به شیرت حساسیت داری یا چون داری دندون در میاری لثتو زخمی کردی ان شاالله که مشکلی نباشه و خیال مامانت هم راحت شه مامان جون از غصه دارم میمیرم کوچولوی من خیلی خیلی دوستت دارم ...
13 مرداد 1392

واکسن 4 ماهگی

فردا باید واکسن چهار ماهگی علی رو بزنیم از الان رفتم توی فاز استرس واسه واکسن دو ماهگی بچم خیلی اذیت شد تا 2 روز که تب داشت و پاهاش هم اینقدر درد میکرد که جرات نمیکرد تکونشون بده علی اصولا بچه ی آروم و صبوریه ولی اونقدر که واسه ی واکسنش بی تاب کرد تا حالا بی سابقه بوده دیگه آخراش منم نشستم باهاش زدم زیر گریه و اشک توی چشای بابایش حلقه زده بود چه روزی بود به خدا!!!!!!! خدا کنه این دفعه خیلی اذیت نشه ............................................................. امروز 7 خرداد واکسن 4 ماهگی علی جونو زدیم طفلی بچم نمیدونست قرار اذیت بشه حاضرش که کردم ببرمش بیرون خیلی خوشحال شد فکر کرد میریم در در  وقتی واکسنشو زد اول یه خورده دور ...
9 مرداد 1392

واکسن 6 ماهگی

عزیزدلم امروز رفتیم و واکسن 6 ماهگیتو زدم واکسن اولو که زدن خیلی گریه کردی و توی بغلم ساکت شدی تازه آروم شده بودی که خانومه گفت بخوابونمت واسه ی واکسن دوم تا آمپولو دیدی زدی زیر گریه وقتی هم که واکسنتو زد دیگه نگو   جیگرم واست کباب شد مامانی بعدم تا مامان مریم و بابابزرگو دیدی توی بغل اونا هم گریه کردی و خونه که اومدیم و خاله رو دیدی توی بغل اونم گریه کردی خلاصه مونسم دلت حسابی پر بود توی مرکز بهداشت هم اینقدر سرتو تکون دادی و دست خانومه رو پس زدی و هی به خانومه اعتراض میکردی که خانومه گفت وای چقدر این بچه شیطونه دور سرت 44 بود قدت 67 بود که خانومه گفت میزنم 66 که روی نمودار باشه  و وزنتم 8 کیلو بود به نظرم این 2 ماه اخیر به...
7 مرداد 1392

شب قدر

عزیزم امسال اولین شب قدریه که تو رو داریم عزیزم تنها آرزوی من سلامتی برای همه خصوصا پسر نازمه از خدا میخوام هر کی منتظر نی نی هست خدا دامنشو با یک نی نیه سالم و صالح سبز کنه وهمینطور که شادی رو با حضور شما به خونه ی ما آورد به خونه ی مامان باباهای منتظر بیاره آآآآآآآآمین  
7 مرداد 1392